سبک God Mode از جمله سبک های قدیمی دنیای بازی های کامپیوتری است که سال های زیادی است که بر اساس آن بازی جذابی ساخته نشده است. آخرین بازی مطرح این سبک، سری بازی های Black & White بودند که به وسیله پیتر مولینیو (Peter Molyneux) خالق این سبک ساخته شدند. این سری از بازی ها دارای فضایی شگفت انگیز هستند و تجربه منحصر به فردی را به بازیکنان منتقل می کنند که تنها در این سبک از بازی ها می توانند مانند آن را حس کنند. همان طور که گفته شد، در چند سال اخیر بازی ای در این سبک راهی بازار نشده و خیلی از طرفداران این سری از بازی ها خود را با عنوان های قدیمی این سبک سرگرم کرده اند. اما Ubisoft با عنوان From Dust به این سبک فراموش شده جان دوباره ای بخشید و نسل های جدید را با آن آشنا کرد. این عنوان هم اکنون روی شبکه های Xbox Live Arcade و Steam قرار گرفته و نسخه PS3 آن آواخر امسال روی شبکه PSN عرضه خواهد شد.
داستان
بازی های سبک God Mode دارای داستان خاصی نیستند و بازیکن بیشتر با اهداف از پیش تعیین شده سر و کار دارد و باید کارهایی را انجام دهد که از دست یک قدرت بی همتا برمی آید. داستان این سبک از بازی ها شامل درخواست های متعددی می شود که در یک مرحله از سوی مردم بیان می شوند. بازی From Dust نیز از این قاعده مستثنی نیست و همین روند داستانی را پیش رو دارد. بازیکنان در این عنوان کنترل انسان هایی را به دست می گیرند که با دنیای اطرافشان بسیار غریبه هستند و همه چیز برای آن ها تازه جلوه می کند. انسان هایی که بازیکن باید آن ها را از دست خطرات طبیعت نجات دهد و سرزمینی امن برای آن ها فراهم کند.
در این بازی دشمنی با قدرت های ویژه و سلاح های جنگی پیشرفته وجود ندارد و خبری از گروه های تروریستی و درگیری های اینچنینی نیست. طبیعت در این بازی نقش دشمنی را ایفا می کند که می تواند در یک لحظه همه چیز را با خاک یکسان کند. بازی روند بسیار ساده ای دارد و راوی بازی با گفته های مختلفش فضای بازی را تغییر می دهد و حس و حال سرآغاز تمدن بشری را در بازی بیشتر می کند. لازم به ذکر است که در پشت همین روند به ظاهر ساده بازی، نویسنده مشهور فرانسوی آقای لورن جینفورت (Laurent Genefort) قرار دارد که تا کنون بیش از 30 کتاب مختلف نوشته است.
گرافیک
این بازی دارای فضایی بسیار منحصر به فرد است که در هیچ عنوان Arcade و معمولی ای دیده نمی شود. با توجه به حجم کم From Dust، شاهد گرافیک خوبی از این بازی هستیم. محیط های بازی از جزئیات خوبی تشکیل شده اند و هر چه که در یک طبیعت دست نخورده وجود دارد، در آن ها دیده می شود. محیط های بازی چندان بزرگ طراحی نشده اند، اما تنوع آن ها بسیار بالاست و در هر مرحله بازیکن با سرزمین های جدید با شکل و شمایلی متفاوت روبرو می شود که هر کدام از آن ها دارای زیبایی های خاص خود هستند. از نکات جالب توجهی که در From Dust دیده می شود، محیط های کاملاً داینامیک بازی هستند. بازیکنان می توانند با قدرت هایی که در دست دارند، محیط بازی را در هر لحظه که دوست داشتند، دستخوش تغییرات کنند. تغییری که در هر زمان از بازی امکان پذیر است و تأثیر زیادی در جریان اتفاقات بازی هم می گذارد.
موسیقی/صداگذاری
صداگذاری از قسمت های فوق العاده خوب این بازی به حساب می آید. در طول بازی چیزی که شما را در فضای بازی غرق می کند، موسیقی بسیار زیبای آن است. موسیقی بسیار آرامش بخشی در محیط بازی به گوش می رسد که واقعاً حس و حال بی نظیری را در بازیکنان ایجاد می کند. موسیقی با محیط بازی بسیار هماهنگ است و همانند روند بازی بسیار زیبا از کار درآمده است. آهنگ های پخش شده در بازی، تنها همدم بازیکن در دنیای From Dust خواهد بود. افکت های صوتی بازی نیز بسیار علی از کار درآمده اند و محیط بازی را به فضایی زنده تبدیل کرده اند. صدای دریا، طوفان های عظیم، سونامی های وحشتناک و زمین لرزه هایی که از آتشفشان ها به وجود می آیند، بسیار عالی کار شده اند. موسیقی کارش را به خوبی در این بازی انجام داده و بیشتر از این هم از این قسمت انتظار نمی رفت.
گیم پلی
جادوی این بازی چیزی است که در گیم پلی آن مشاهده خواهید کرد. From Dust با الگوبرداری از بازی هایی مانند Populous و Black & White گیم پلی ای جدید و روندی جالب توجه را خلق کرده و پیش روی بازیکنان قرار داده است. همان طور که گفته شد، در بازی های God Mode بازیکنان کنترل همه چیز و همه اتفاقات بازی را می توانند در دست بگیرند. در این بازی نیز وظایف اینچنینی به بازیکن داده می شوند. بازیکنان باید مردمی را که در اختیار دارند به سرزمین های جدید ببرند و باید از آن ها در برابر خطرات طبیعت محافظت کنند. در طول بازی انسان ها با بدست آوردن قدرت های مختلف، کاری می کنند که قدرت های طبیعت آزاری به آن ها نرساند، اما در واقع این بازیکن است که به انسان ها نحوه این کار را می آموزد.
اکثر محیط های بازی متشکل از جزیره ها و خشکی های مختلفی هستند که در آن ها عبادتگاه های بسیار قدیمی ای وجود دارند و بازیکن باید مردمش را به سمت آن ها ببرد تا مردم، دهکده خودشان را در پای آن ها بنا کنند. اما مسیر رسیدن به این عبادتگاه ها همیشه هموار نیست. اینجاست که قدرت بازیکن به کمک می آید. بازیکنان در این عنوان قدرت این را دارند که با استفاده از قدرت های طبیعت محیط بازی را تغییر دهند و قسمت های جدیدی در آن به وجود بیاورند. با کلیک روی قسمتی که خاک در آن قرار دارد، می توانید یک گوی خاکی به وجود بیاورید و آن گوی را در محیطی که از آب پوشیده شده، خالی کنید تا خشکی را گسترش دهید و راه جدیدی برای انسان ها خلق کنید. هسته اصلی گیم پلی بازی، استفاده از قدرت های طبیعت است. بازیکنان با استفاده از آب، خاک، آتش و باد کارهای هیجان انگیزی در این بازی انجام می دهند.
نتیجه گیری
بازی Forum Dust از جمله عنوان های بسیار خلاقانه و زیبایی است که در این مدت راهی بازار شده است. اگر از علاقه مندان به این سبک از بازی ها هستید، پیشنهاد می کنم که حتماً آن را بازی کنید، چرا که این بازی تجربه ای منحصر به فرد از بازی ای بدون خشنونت را پیش روی بازیکنان قرار می دهد.
دانلود بازی جذاب و فوق العاده زیبای F.E.A.R 3 برای PC نسخه معتبر SKIDROW . داستان این بازی درباره Pointman و Panton fettel دو برادر با پیشینه ای تقریباً پیچیده هست. Point man شخصیت اصلی بازی اول بود، یک ابر سرباز که دستور داشت Fettel را بکشد.
Fettel یک نابغه بود که با استفاده از تله پاتی و قدرتی که داشت مردم بیگناه را قتل عام و قصابی می کرد. Pointman بدون توجه به رابطه خویشاوندی در پی کشتن Fettel بود. در این قسمت از بازی Fettel به شکل یک کالبد روح مانند! که همه جا با برادر خود است و علاوه بر کمک به برادر خود از او برای پیدا کردن Alma , شخصیت زن راز آلود کل قصه Fear ,کمک می خواهد. دلیل این کار معلوم نیست ولی به هر حال داستان دو نفره بازی را جذاب تر می کند. شما می توانید کنترل هر یک از دو شخصیت بازی را بدست بگیرید. در صورت انتخاب Pointman , همانند بازی قبل شما با اسلحه های نظامی و قابلیت کند کردن زمان برا ی جنگیدن با موجودات فرازمینی سروکار دارید. در صورت انتخاب Fettel شما نه تنها دید شبح گون و قرمز رنگ ترسناکی دارید, بلکه قابلیت هایی مثل پرتاب کردن دشمنان به اطراف از راه دور به طور موقتی و به دست گرفتن کنترل افراد و دشمنان برای استفاده از حرکات و حملاتشان را دارید.
Minimum system requirements:
منبع : سیب دانلود
من خودم به شخضه از این بازی خوشم نیومد , نمیدونم چرا ولی باهاش حال نکردم.ولی باز هم گفتم شاید این سلیقه ی من است و به همین دلیل این را در این وبلاگ گذاشتم.
لطفا شما هم نظرتون را بدهید تا ببینم من بد سلیقه هستم یا نه!!!
Splatterhouse نام یك بازی دو بعدی قدیمی است كه به خاطر خشونت و جو تاریك خود طرفداران زیادی دارد. با ورود به این نسل، از چندی پیش قرار شده بود که یك عنوان سه بعدی شده از بازی روی كنسول های نسل حاضر ساخته شود كه البته ساخت این بازی با مشكلات زیادی هم روبرو بود تا بالاخره شركت Namco این بازی را امسال عرضه كرد.
داستان
داستان Splatterhouse خیلی شبیه به عناوین اصلی دو بعدی است. بازی در مورد شخصی به نام ریک تیلور (Rick Taylor) است كه در ابتدا نشان داده می شود كه شكمش پاره شده و خون بسیاری از او رفته است. دوست او جنی (Jenny) هم ظاهرا با او بوده و ربوده شده است. ریك در حالیكه امیدی به زنده ماندن ندارد، عكس جنی را مشاهده می كند. ناگهان صدایی عجیب می آید و ریك متوجه می شود که یك ماسك عجیب كنارش افتاده و به او می گوید اگر بدن و روحش را به ماسك بدهد، او اجازه می دهد كه ریك زنده مانده و جنی را نجات دهد. ریك كه در حال مردن است، این پیشنهاد را قبول می كند و با زدن ماسك به یك هیولای بزرگ و خشن تبدیل می شود. او پی می برد که یك دانشمند دیوانه جنی را دزدیده و قصد دارد ارتشی از موجودات شیطانی درست كند. حال شما باید با نیروی شر جنگیده و جنی را بازگردانید. داستان در این بازی بهانه ای برای گیم پلی است و علی رقم پتانسیل بالا، اصلا خوب روایت نمی شود. داستان بیشتر یك دوباره گویی از همان داستان چند سال پیش است و هیچ خلاقیتی در آن پیدا نمی شود.
گرافیك
تغییر از حالت دو بعدی به سه بعدی در Splatterhouse تفاوت آنچنانی در پیشرفت كیفیت بازی ایجاد نكرده است. بافت های بسیار بی كیفیت در كنار فریم پایین، كاری كرده كه Splatterhouse در سطح بازی های متوسط نسل قبل باشد. Loadingها هم بسیار طولانی و گاه تا 40 ثانیه زمان می برند، حتی اگر بازی را روی هارد دستگاه هم نصب كنید، باز هم Loadingها طولانی هستند. طراحی چهره ها خیلی مسخره و بی روح است. بازی سعی داشته یك Cell-Shade هم باشد كه نتیجه بسیار بد و ناقص است. كیفیت بافت های بدن ریک خوب، ولی كیفیت محیط بسیار بد است. این بازی دیوانه وار از خون استفاده كرده كه سازندگان قصد داشته اند با پوشاندن تصویر با خون از نمایش جلوه های زشت گرافیكی جلوگیری كنند. گاه خون زیاد روی تصویر مانع دیدن درست محیط و مبارزات می شود. در كل گرافیك Splatterhuse حرفی برای گفتن ندارد و حتی خون كه اصلی ترین نكته در این بازی است، اصلا خوب كار نشده و خیلی دو بعدی است.
موسیقی/صداگذاری
خوشبختانه موسیقی بازی به جو آن می خورد. انتخاب قطعات سنگین سبك متال كاملا با جو خونین این بازی همخوانی دارد و به خوبی شما را مملو از خشونت می كند. موسیقی رسمی آنچنانی در بازی به گوش نمی رسد و تعداد قطعات موسیقی لایسنس شده هم بسیار كم است. صداگذاری شخصیت ها آنچنان به چشم نمی آید، چون داستان بازی چیز خاصی برای گفتن ندارد. صداگذاری شخصیت اصلی خوب كار شده و ماسك ریك كه The Terror Mask نام دارد هم صحبت می کند. صحبت های این ماسك با ریك خیلی شبیه به صحبت كردن The Darkness در همین بازی است. صداگذار ماسك خیلی سعی كرده كاری شبیه به شاهكار مایک پتون (Mike Patton) در The Darkness انجام دهد، ولی وقتی این دو را با هم مقایسه می كنید، Splatterhouse خیلی مسخره به نظر می رسد. متاسفانه به علت صدای زیاد محیط و موسیقی، صدای ماسك در حین مبارزات اصلا به گوش نمی رسد، در حالیكه The Darkness واقعا لرزه بر بدن انسان می انداخت.
گیم پلی
شاید بتوان Splatterhouse را خشن ترین بازی تاریخ دانست. عنوانی كه سعی دارد تمام و كمال شما را ترقیب به ریختن خون كند. بازی یك Hack & Slash است، ولی عملا هیچ تفاوتی با H&Sهای سبك 2D ندارد و خیلی كم عمق و بی مصرف طراحی شده است. دوربین خیلی بد كار می كند و اگر بخواهید آن را تكان دهید در نماهای خارج از مبارزه خیلی گیج عمل می كند. فنون رزمی فقط در ظاهر با هم فرق دارند و هیچ تفاوت عمده ای نسبت به هم ندارند. اسلحه هایی مثل چوب های میخ دار و یا اره برقی در بازی وجود دارند كه سعی داشته اند تنوعی به مبارزات بدهند. با ریختن خون بیشتر می توانید نیروهای جدیدتری بخرید و یا با زدن LT و B (در نسخه X360) خون دشمنان را جذب كرده و نوار سلامتی خود را ارتقاء دهید. متاسفانه HUDهای بازی هم خوب عمل نمی كنند. وقتی میزان سلامتی شما كم باشد، هیچگونه اخطاری از بازی داده نمی شود و گاهی بدون آن كه متوجه باشید، می میرید. ساختار كلی گیم پلی هم بسیار ضعیف است. مراحل فوق العاده تكراری و بی مزه هستند. شما مدام باید در این بازی یك دكمه را فشار دهید تا دشمنان را بكشید و خون بریزید. گاهی حتی ضربات شما به دشمن هم نمی خورد، ولی آن ها آسیب می بینند. Boss Fightها خیلی كم عمق و آسان هستند و سایر قسمت های گیم پلی خیلی كلیشه ای و سطحی كار شده اند. جاخالی دادن از ضربات، خیلی بی مصرف است و اصلا درست كار نمی كند. هوش مصنوعی دشمنان هم بسیار پایین است و گاهی پشت هم گیر می كنند، به صورتی كه انگار در صف نانوایی ایستاده اند تا شما را بكشند! در نهایت Splatterhouse بجز خشونت هیچ چیز دیگری در گیم پلی ندارد و پس از مدت كمی از آن خسته می شوید. این در حالیست كه امسال بازی های بزرگی در سبك H&S عرضه شدند كه هر كدام به نحوی قصد نوآوری در سبك خود را داشته اند.
نتیجه گیری
در نهایت Splatterhouse یك بازی بسیار ضعیف و خشن است كه اصلا به افراد سنین پایین این عنوان را توصیه نمی كنیم. بازی ای كه قصد دارد با نمایش خون و خشونت مخاطب را ارضاء كند خیلی حیوانی و زشت به نظر می رسد.
گیم پلی Vanquish تماما در رابطه با سرعت است. در واقع سرعت در این بازی معنای جدیدی پیدا می کند. اگر در Gears of War کاور گیری شرط حیاتی برای زنده ماندن بود، در Vanquish این سرعت است که شما را در میدان نبرد پیروز خواهد کرد. البته کاور گیری نیز اهمیت زیادی در بازی دارد و بدون استفاده از آن تقریبا کار به جایی نخواهید برد، اما وقتی این المان با قدرت های زره شما ترکیب می شود، اکشن بسیار سریع و هیجان انگیزی را به وجود می آورد که به شدت لذت بخش است. Platinum Games قبلا توسط Bayonetta تبحر خود در ساخت بازیهای اکشن و سریع را نشان داده بود و با Vanquish بار دیگر این موضوع را ثابت کرد.
Vanquish از لحاظ گرافیکی عنوان خوب و در بعضی موارد زیبایی است. افکت های ناشی از مولد پشت زره Sam در کنار جزئیات خوب زره او چشم نواز کار شده و انفجارهای متعدد و زیبا، جلوه خاصی به بازی بخشیده است. در واقع افکت های انفجار نقطه عطف گرافیک بازی است. تک تک دشمنان بازی (از کوچک تا بزرگ) با از بین رفتن منفجر می شوند و جو شلوغ و پر هیاهوی بازی را زیباتر می کنند. نتیجه ی کشتن یک Boss ، آتش بازی زیبا و چشم نوازی است که حس قدرت را بیشتر در شما به وجود می آورد. با تمام این موارد و انفجارهای متعدد، نرخ فریم بازی همیشه ثابت است که شایسته تقدیر است.
صداگذاری بازی نیز خوب کار شده و صدای اسلحه ها و انفجارهای بازی کاملا با جو علمی تخیلی آن همخوانی دارد. در حالت AR Mode هماهنگ با جریان بازی، صداگذاری نیز به صورت آهسته پخش می شود و صدای کند شلیک ها و گلوله ها که به آرامی از کنار شما رد می شوند یادآور سه گانه ماتریکس است. در مقابل، صداگذاری شخصیت ها خوب کار نشده و بعضا گوش خراش و اغراق آمیز ادا می شود که به ضعیف بودن شخصیت پردازی در بازی کمک شایانی می کند!
Vanquish بازی کوتاهی است و حدود 7 تا 8 ساعت در حالت Normal به پایان می رسد و با توجه به اینکه بازی دارای بخش چند نفره نیست، از لحاظ ارزشی و میزان Content در سطح قابل قبولی قرار ندارد. اما قابلیت تکرار بازی نسبتا بالاست و ثبت شدن کوچکترین رکوردها (مانند تعداد دفعات مرگ در یک مرحله، مدت زمان اتمام مرحله، تعداد دشمن های کشته شده و ...) و تلاش برای بهتر کردن آن ها انگیزه بیشتری برای تکرار بازی می دهد. علاوه بر بخش داستانی، بخش Challenge نیز در نظر گرفته شده که در آن تعداد زیادی دشمن در موج های پشت سر هم به شما حمله می کنند و تا زمانی که بمیرید و بازی Game Over شود باید آنها را از بین ببرید.
در نهایت باید گفت Vanquish یکی از شوترهای سوم شخص بسیار خوب امسال است که به طرفداران بازیهای اکشن و سریع شدیدا پیشنهاد می شود. شینجی میکامی باز هم هنر خود را در بازیسازی به رخ همگان کشید.
مقدمه:
اگر بازی Painkiller ساخته استودیو People Can Fly را بازی کرده باشید پی به استعداد عالی این شرکت در ساخت بازی های اول شخص خواهید برد. این استودیو حال زیر مجموعه Epic Game خالق سری فوق العاده Gears Of War می باشد شاید هر کسی مشتاق بود تا ترکیب دو شرکت بازی سازی موفق را در کنار هم ببیند و شاید خیلی ها فکر میکردند بازی بی نظیر از همکاری این دو شرکت به دست می آید. دقیقا این حرف ها و این شایعات پیرامون بازی Bulletstorm بود و همگان انتظار یک بازی قوی و البته بی نقص از سوی Epic داشتند. با توجه به موتوری که شرکت Epic در اختیار دارد این بازی از نظر گرافیکی که بسیار در این چند وقت مورد توجه شده است باید بی نقص و یا حداقل دارای اشکالات کمی باشد اما باید دید که آیا این انتظار هواداران این بازی برآورده شده است؟ موضوعی که در تمامی نقد های این بازی جنجال به وجود آورد مقایسه این عنوان بازی سری سوم از مجموعه بازی Killzone 3 بود ولی ما در این نقد هرگز این دو بازی را در هیچ بخش با هم مقایسه و یا هر چیز دیگری نمیکنیم!
داستان:
به نظرم اگر داستان بازی قوی تر از اینی که هم اکنون با آن روبرو هستیم بود خیلی میتوانست به موفقیت بازی کمک کند. نقش اصلی در بازی شخصی به نام Grayson Hunt می باشد که دوستان او او را گری در بازی خطاب میکنند. گری برای گروهی مخفی به نام Dead Echo کار میکند اما پس از مدتی او پی میبرد که قضیه پیچیده تر از این هاست و او دارد مردمی بی گناه را از بین میبرد او در ابتدای بازی که به شدت مست است تصمیم میگیرد از ژنرال او و همکارانش انتقام مردم بی گناهی که کشته شده اند را بگیرد. طی یک حادثه ای که در سفینه ای که گری در آن حضور دارد میافتد هیچ کس به جز ایشی زنده نمیماند ایشی که در واقع مرده است به کمک گری و دوستانش و البته همران دکتر به اتاقی میروند و دکتر او را به طوری احیا میکند. پس از آن حادثه فقط ایشی و گری از این حادثه جان سالم به در میبرند و به دنبال انتقام حرکت میکنند. گری هنگامی که به هوش می آید متوجه میشود دوستش ایشی نیمی از صورتش ربات است و نیمی دیگر انسان! بعد این دو به سرزمینی زیبا به نام Stygia پای میگذارند و از این جا بازی تازه شروع میشود… . گری بسیار شوخ است و خیلی دوست دارد در تمامی مواقع بازی تیکه ای بیندازد! در نهایت این بخش از بخش های خوب بازی می باشد ولی میتوانست با داستانی پر محتوا تر بازی را جذاب تر از این بکند.
گرافیک:
موتور بازی Unreal Engine 3 می باشد که موتور بسیار قدرتمندی میباشد ولی گرافیک بازی دارای اشکالا فراوان است شاید از نظر خیلی ها گرافیک بازی عالی است ولی دیر لود شدن بافت ها و بی کیفیتی آن ها بسیار به گرافیک بازی ضرر زده است. چزئیات بازی واقعا عالی و از بهترین نکاتی است که شرکت سازنده بازی به آن توجه کرده است. رنگ بندی بازی واقعا چشم نواز است. محیط بازی واقعا عالی است و چشم انداز بسیار خوبی دارد. این جمله را خود گری نیز در بازی میگوید! دشمنان طراحی بسیار خوبی دارند ولی اشکالات بازی در مورد آن ها نیز صدق میکند! مثلا در یکی از صحنه ها دشمنی را به هوا پرت کردم و این دشمن در هوا معلق ماند و هر چه قدر که به او تیر میزدم خونی را مشاهده نیکردم! این اشکالات واقعا به بازی لطمه زیادی زده اند. اسلحه های بازی نیز بسیار طراحی خوبی دارند ولی دیر لود شدن گریبانگیر آن ها نیز می باشد. در نهایت گرافیک بازی در مقابل بازی های عرضه شده اول شخص برتر جهان هیچ حرفی برای گفتن ندارد ولی بعضی از نکات مثبت در گرافیک حداقل از افتضاح بودن این بخش جلوگیری کرده است!
صداگذاری:
Epic در بازی های خود نشان داده است که علاقه بسیار زیادی دارد تا شخصیت اول خود را با صدای کلفت نمایش دهد. این مورد در بازی Gears of War و مارکوس فینیکس نیز درست میباشد. صداگذاری واقعا عالی است. همان طور که گفته شد شخصیت گری بسیار شوخ است و در بازی سعی در خندادن بازیکن دارد. صدای فریاد زدن او هنگام کشتن دشمنانش واقعا دیدنی است. صدای اسلحه های موجود در بازی واقعا زیباست. در نهایت برای این بخش توضیحات زیادی نمیتوان داد و در همین مطالب ذکر شده خلاصه میشود.
گیم پلی:
واقعا گیم پلی بازی یکی از بهترین گیم پلی های سال ۲۰۱۱ و حتی سال قبل نیز است! گیم پلی بازی هرگز کسی را خسته نمیکند زیرا یک گیم پلی، خشن نیست و در خود سرگرمی هایی نیز دارد! گری همانند بازی Vanquish بر روی زمین سر میخورد. این موضوع با اینکه تکراری است ولی از نکات جالب بازی به شمار میآید. هنگامی که دشمنان به شما نزدیک میشوند میتوانید با دکمه B ( در Xbox 360) آن ها را به هوا پرتاب کنید و بعد به آن ها شلیک کنید. میتوانید آن ها را در کاکتوس بیاندازید یا به داخل سیم های برق و آن ها را به اسکلت تبدیل کنید! بعد از مدتی کوتاه بازی به شما وسیله ای میدهد که با آن میتوانید دشمنان را با دکمه LB به جلوگشیده و به آن ها شلیک کنید. در بازی مکان هایی وجود دارند که شما میتوانید سلاح خود را ارتقاء دهید و آن را آپدیت کنید. مثلا میتوانید وسیله ای بخرید که هنگامی که چند ثانیه دکمه LB را نگه داشتید دشمنانتان به هوا پرت شوند و بدین وسیله آن ها را بکشید. البته لازم به ذکر است برای خریداری این وسایل باید امتیاز لازم را داشته باشید اگر دشمنی را Headshot کنید بازی ۲۵ امتیاز به شما میدهد اگر به طور معمولی بکشید فقط ۱۰ امتیاز نصیب شما میشود. بازی تعداد کثیری طریقه کشتن در بازی قرار داده است و وقتی شما آن ها را در بازی اجرا کنید بازی به شما نشان میدهد. Boss Fight های بازی خیلی جالب نیستند البته بعضی از آن ها بسیار جالب میباشند ولی اکثر آن ها که دارای اسلحه رگبار هستند بسیار ساده طراحی شده اند. در مرجله ای شما بر روی یک ترن قرار دارید و باید از آمدن دشمن به ترنتان جلوگیری کنید این مرحله بسیار شبیه به یکی از مراحل بازی Gears Of War 2 میباشد. در بازی میتوانید کنترل یک موجودی را به دست بگیرید که ابتدا قصد جان شما را داشته است. در این مرحله شما ریموت این موجود را با کشتن کسی که پشتش است به دست میگیرید و به راحتی هر چه تمام تر دشمنانتان را از سر راه برمی دارید. سلاح های بازی به شدت شبیه به Gears Of War میباشد و البته خیلی هم زیاد نیستند یکی از جالبترین آن ها اسلحه ای می باشد که شما با آن تیری را به بدن دشمنتان شلیک میکنید و بعد به دستور شما منفجر میشود و تعداد زیادی را از بین می برد. اسنایپر موجود در بازی نیز عالی است و کمک زیادی به شما و البته به دشمنانتان میکند. هنگامی که با آن شلیک میکنید میتوانید محل برخورد آن را خودتان با آنالوگ سمت راست به بازی بدهید. نشستن در بازی واقعا عذاب آور است برای نشتن باید دکمه LS را نگه دارید و به همین دلیل نشتن در بازی خیلی سخت می باشد و بازیکن سعی می کند کمتر از آن بهره گیرد. هوش مصوعی بازی واقعا خوب است در ادامه بازی و هنگامی که چند Act را میگذرانید هوش مصنوعی بازی واقعا بالا میرود و دشمنان دیگر در دید شما نمی آیند همچنین آن ها دیگر از قدرت دست شما شکست نمیخورند! گیم پلی بازی کوتاه است و در ۶-۷ ساعت به اتمام میرسد این بازی دارای چند Act می باشد که هر کدام چندین چپتر را داراست. در نهایت گیم پلی بازی واقعا از بی نظیر ترین گیم پلی های سبک اول شخص می باشد.
نتیجه گیری:
Bulletstorm را میتوان بازی موفقی در سبک اول شخص دانست ولی اشکالات آن که کم هم نیستند مانع بی نقص بودن آن می شوند. با توجه به اینکه بازی های اول شخص بزرگی در مقابل این بازی هستند این بازی در برابر آن ها نمیتواند مقابله کند ولی گیم پلی آن میتواند یکی از بهترین گیم پلی ها باشد.
این بازی که امسال منتشر شده جدی ترین رقیب عصر اژدهاست که با اضافه کردن قابلیت بازی به صورت Co-OP قصد دارد از Dragon Age II پیشی بگیرد اما BioWare استودیو سازنده Two worlds ;Dragon Age را جدی نمی گیرد.
داستان:
داستان این نسخه 5 سال پس از اتفاقات نسخه اول رخد میدهد.جهان تغییر کرده است و شما زندانی شدید.با نابودی خدای عنصر آتش موجودات اهریمنی به سرزمین خیالی حاکم شدند.
داستان بازی مشکلات خاص خود را دارد مثلا در اول ازی دشمنان سابق شما یعنی ارک ها شما را نجات میدهند!
تغییراتی که نویسنده در داستان بازی اعمال کرده تا حدی غیر قابل باور است.
گرافیک و گیم پلی:
گیم پلی نسخه پیش ضعیف بود و اشکالات متعددی داشت اما در این نسخه کمی بهتر شده است.
هوش صنوعی در این بازی همچنان افتضاح است مثلا یک غول بی شاخ و دم که مو را به تن شما سیخ میکند ممکن است پشت یک سنگ کوچک گیر کند و شما با چند ضربه او را از پای در بیاورید!
گرافیک بازی بدک نیست اما داستان بازی آن محیط سرسبز و خرم آن را تبدیل به سیاه چال ها و دخمه های سرد کرده است.
شما در این سیاه چال ها با غول ها و نوکرانشان مبارزه می کنید.
گیم پلی بازی هم دارای سه کلاس انتخابی جادوگر و شمیشیر زن و تیر انداز است.
کلام آخر:اگر به بازی های نقش آفرینی علاقه دارید Two Worlds II را هم بازی کنید.
بازی کردنش خالی از لطف نیست!
نمره داستان =3/10
نمره گیم پلی=8/10
نمره گرافیگ=6.5/10
نمره کل=5.8/10
منبع:گیم لاو
سلام دوستان.ببخشید یه چند وقتی نبودم،در عوض امروز براتون یه نقد گذاشتم.منتظر نظراتتون هستم.بای!!
قطعا سری بازی های Medal of Honor یكی از بزرگترین سری بازی های FPS تاریخ هستند كه با جنگ های بزرگ و سینمایی و توجه به ریزترین نكات جنگ جهانی دوم معروف شدند. تجربه این نسل EA از این سری محبوب ابتدا با Airborne آغاز شد كه باز هم رویه قبل را پیش گرفته و بر مبنای جنگ جهانی دوم بود. متاسفانه این بازی یك عنوان كاملا معمولی بود كه اصلا درخور نام سری Medal of Honor نبود. پس از موفقیت Modern Warfare و فروش خیره كننده آن EA تصمیم به بازگرداندن عنوان محبوب خود كرد و این بار همانند Activision یك عنوان مدرن بر مبنای جنگ افغانستان ساخت. اما آیا این بازگشت موفقیت آمیز بوده است؟ در آخر این نقد به پاسخ این جواب خواهیم رسید.
داستان
یکی از نکاتی که EA خیلی به آن اشاره داشت، داستان بازی بود. سازندگان بر این باور بودند که داستانی خیلی بهتر از سری Call of Duty خواهند داشت و آن ها قصه سربازان جنگ را تعریف خواهند کرد تا خود جنگ. مسلما با این حرف منتظر یک داستان شخصیت محور حداقل شبیه با Bad Company هستیم. اما نتیجه کاملا بر عکس است. شخصیت پردازی ها به شدت ضعیف و کم عمق هست و اصلا هیچ رابطه ای با هیچ یک از آن ها برقرار نمی کنید. حتی سازندگان بعد ظاهری و هالیوود مانند برای شخصیت ها خلق نکرده اند، این در حالیست که در Modern Warfare ما با یک سرباز خبره به نام Ghost با استانداردهای هالیوودی روبرو هستیم. داستان در مورد جنگ افغانستان است که نیروهای Tier 1 در ادامه متوجه می شوند که روس ها هم پشت یک سری فعالیت های تروریستی هستند. Medal of Honor قصد دارد در زمینه داستان، گسترش دهنده نوعی ایدئولوژی در مورد روابط خاورمیانه و روسیه باشد، اما در پیشبرد این کار هم موفق نیست و دارای سوال های بی جواب و حفره های داستانی زیادی چه از لحاظ فیلم نامه و چه از لحاظ سیاسی است. روایت اصلی، طی دموهای از پیش رندر شده تعریف می شود که خیلی خسته کننده و کم عمق است. کل ساختار داستان به مسائل پیش پا افتاده وابسته است. یک گروه نظامی وارد یک جنگ می شوند، ماموریت آن طور که باید پیش نمی رود، یک نیروی خارجی پشت چهره اصلی ماموریت مخفی است و حالا این گروه نظامی با سرپیچی از دستور مافوق در آخر پیروز می شوند، چون سربازها همیشه بیشتر از مافوق ها می دانند!. در کل داستان بازی بر خلاف انتظاری که داشتیم خیلی سطحی و پیش پا افتاده است. در Modern Warfare درست است که با داستان آنچنان قوی روبرو نیستیم، ولی حداقل سازندگان شعور مخاطب را به بازی نمی گیرند و نمی گویند داستانی واقعی را روایت می کنند.
گرافیك
قطعا با نمایش های Medal of Honor شما هم با ما هم عقیده بودید كه با گرافیك بسیار زیبایی در این بازی روبرو هستیم. متاسفانه EA با پخش تریلرهای اختصاصی خود سر همه را كلاه گذاشت. فریم به شدت پایین و در مواقع انفجار حتی بدتر هم می شود و این موضوع در جای جای بازی قابل احساس است. مشكلات POP UP به شدت زیاد است و از آنجایی كه بخش تك نفره بازی با موتور Unreal Engine 3 ساخته شده Texture Loadingهای بسیار زیادی را شاهد هستیم. مراحل شب واقعا همانند بازی های نسل قبل كار شده و از نورپردازی و بافت های بسیار بی كیفیتی در آن استفاده شده است. سازندگان با این امید كه در شب افت كیفیت بافت ها آنچنان معلوم نیست، قصد گول زدن مخاطب را داشته اند، ولی وقتی وارد بازی می شوید همین موارد كوچك در كنار هم به یك مشكل بزرگ تبدیل می شوند. مراحل روز كیفیت بسیار متفاوتی با شب دارند كه واقعا عجیب است که آنقدر تفاوت را فقط به خاطر روز و شب بودن باید در گرافیك یك بازی ببینیم. مراحل روز نورپردازی بسیار خوبی دارند و جلوه های خاك بسیار زیبا محیط را نشان می دهند. بافت ها در روز بسیار با كیفیت هستند و با این كه طبیعت افغانستان یكسان است، ولی تنوع خوبی دارند. جلوه های آتش و انفجار خیلی مصنوعی و نیمه كاره طراحی شده و Draw to Distance هم به وضوح معلوم است كه عكس هست و همین عكس ها هم كیفیت آنچنانی ندارند و گاه مات به نظر می رسند. طراحی چهره های یاران خودی خوب كار شده و دشمنان هم، همگی پارچه به صورت بسته اند ولی از چشمانشان كاملا مشخص است كه به شكل اعراب طراحی شده اند. انیمیشن ها هم خوب است، ولی به انیمیشن های خیره كننده Modern Warfare نمی رسند. متاسفانه سیستم Ragdoll كه برای انیمیشن دشمنان طراحی شده در بسیاری از مواقع تو ذوق می زند. این مورد به خصوص در مراحل بمباران با هلیكوپتر بسیار زشت است و ما مشاهده می كنیم دشمن همانند یك تكه كاغذ به این ور و آن ور پرت می شود. گرافیك بازی آنقدر بی كیفیت است كه دموها همه از پیش رند شده طراحی شده اند. گذشته از كیفیت پایین همین دموها، سازندگان خودشان نوعی دوگانگی در گرافیك ایجاد كرده اند كه ما را به یاد بازی های نسل قبل می اندازد. Medal of Honor در بخش گرافیك یك شكست كامل است.
موسیقی/صداگذاری
قوی ترین بخش MOH قسمت صداگذاری آن است. شما واقعا حس می كنید در دل یك جنگ همه جانبه هستید. صدای انفجار و اسلحه ها و پژواك آن ها در میان كوه ها بسیار زیبا است و دیالوگ ها خیلی واقعی و جالب هستند. یاران خودی پس از هر انفجار نزدیك سرفه می كنند. متاسفانه در این قسمت هم باگ وجود دارد و گاهی تكرار بیش از حد یك دیالوگ در حین نبرد را می شنویم. كار ساخت موسیقی بر عهده رامین جوادی بوده كه قبلا ساخت موسیقی سریال Prison Break را بر عهده داشته است. تم های شرقی با توجه به ایرانی بودن آقای جوادی، بسیار آشنا و زیبا هستند و تم های نظامی و جنگی خیلی هیجانی و پرتنش كار شده اند. آهنگ جدید گروه Linkin Park هم كاملا با جو بازی هماهنگ است و خیلی زیبا كار شده است. در نهایت بخش صداگذاری و موسیقی خیلی عالی و هیجانی است كه می توان آن را واقعا شبیه ساز یك جنگ نامید، به خصوص اگر از یك سیستم قوی دالبی استفاده كنید.
گیم پلی
همانطور كه اشاره شد، این بازی در مورد جنگ افغانستان است. به همین منظور EA تصمیم گرفت با یكی از جوخه های واقعی جنگی به نام Tier 1 در مورد ساخت بازی مشورت كند تا بتواند جو و داستانی كاملا واقعی از نبرد افغانستان خلق كند. EA روی این مسئله تاكید زیادی داشت و حتی مستنداتی از مصاحبه با سربازان جنگ افغانستان جمع كرده بود كه این سربازها می گفتند واقعا هر آنچه در جنگ دیده بودند، در این بازی وجود دارد. اما آیا حقیقت چنین است؟ به وضوح معلوم است EA مخاطبان خود را احمق فرض كرده، چون حتی یك كودك هم می فهمد این بازی چقدر مصنوعی و متضاد با جنگ ساخته شده است. جنگی كه در این بازی می بینیم، به قدری بزرگ و پر از تجهیزات است كه به نظر جنگ جهانی سوم است. این در حالی است كه نبردهای نیروهای آمریكایی با طالبان افغانستان بیشتر نبردهای چریكی و تاكتیكی بوده تا بزن و بكشی مثل فیلم نجات سرباز رایان. معلوم نیست این سربازهایی كه به EA كمك كرده اند، نمی دانستند نیروهای افغانی به زبان فارسی پشتو صحبت می كنند؟ حتی تهیه كننده بازی چندی پیش اعلام كرده بود که دشمنان به زبان فارسی پشتو و خلیج عربی صحبت می كنند كه به وضوح معلوم است هیچ منبع و مستند واقعی پشت آن نبوده، چون تمام نیروهای دشمن و حتی مردم عادی افغانستان به زبان عربی، آن هم خیلی بد و نامفهوم صحبت می كنند. مسئله دیگر، نوع نبردها و تاكتیك های نظامی است كه واقعا بچگانه و مسخره ساخته شده اند. در یكی از مراحل شما به دنبال یك هدف مورد نظر می گردید، یك افغانی را اسیر كرده و از وی می پرسید هدف مورد نظر كجا هست. مرد افغانی به شما می گوید كه پایین تپه در یك كمپ. یكی از هم تیمی های شما می پرسد چطور به تو اعتماد كنیم. مرد افغانی می گوید من یك دختر بچه كوچك دارم كه به مدرسه می رود. تیم ما به همین راحتی حرف او را قبول می كند و پس از این كه تعداد نیروهای دشمن را پرسیدیم، مرد می گوید حدود چهارصد هزار نیرو هستند و حال ما باید با گروه چهار نفری خود به جنگ آن ها برویم و هیچ نیروی كمكی هم نداشته باشیم. مسئله به چند دیالوگ و تعدادی دشمنان ختم نمی شود و تاكتیك های نظامی هم كاملا عجیب و غیرمنطقی هستند. موضع گیری و تقسیمات تیم چهار نفره به دو گروه دو نفره و تاكتیك های هجومی و دفاعی، بسیار احمقانه است و به وضوح معلوم است که سازندگان هیچ اطلاعاتی از جنگ نداشته اند. جدا از این موارد Danger Close به علت بی تجربگی، هدف خود را در طول ساخت بازی گم كرده است. در بعضی مراحل، آن ها قصد دارند واقعی جلوه كنند كه نبردها خیلی آسان و كم عمق می شوند. در بعضی مراحل سازندگان می خواهند شبیه به Call of Duty باشند و بازی 180 درجه از یك عنوان تاكتیكی واقعی به یك Run & Gun سرسام آور تبدیل می شود. این موضوع پیش از این كه ربطی به تنوع داشته باشد، برهم زننده بالانس بازی و مراحل است كه به راحتی باعث می شود تجربه بسیار كوتاه 6 ساعته بازی هم طولانی و زجر آور باشد. كنترل و ماهیت تیراندازی كاملا شبیه به Modern Warfare است و حتی سازندگان سعی كرده اند صحنه های سینمایی معروف آن بازی را هم در این بازی تكرار كنند كه نتیجه خیلی مسخره و تكراری است. گیم پلی بازی علی رقم وجود مراحل تك تیراندازی كه البته هیچ ماهیتی از مخفی كاری به ارث نبرده و وجود مراحل تیراندازی از داخل هلیكوپتر، خیلی خسته كننده و بسیار خطی است. شما دقیقا باید همانطور كه سناریو می گوید پیش بروید، این مسئله حتی در راه رفتن شما هم تاثیر می گذارد و مثلا با دیوارهای نامرئی، جلوی پیشروی شما گرفته می شود و حركات و موقعیت های دشمن و یاران خودی حتی بعد از 100 بار تكرار كردن همچنان یك شكل باقی خواهند ماند. هدف شما فقط تیر زدن به افراد طالبان است كه همین مسئله هم به خوبی اجرا نشده و نبردها به جای پیشروی، بیشتر به نبردهای ثابت و تیراندازی تبدیل شده كه مسلما در یك بازی با چنین درجه اكشنی خیلی خسته كننده است. هوش مصنوعی دشمنان و یاران خودی از یك مرغ افغانی هم كم تر است و همیشه به یك شكل و یك تاكتیك حمله می كنند. سنگر گیری ها پر از اشكال و تیراندازی ها هم خیلی مسخره و بیشتر به سمت شما هستند. بخش چندنفره توسط تیم خبره DICE كه سری Battlefield و Bad Company را در كارنامه دارند، ساخته شده است. خوشبختانه این قسمت بر خلاف بخش تك نفره كمی هیجان دارد، ولی باز هم به Modern Warfare و حتی بازی های خود DICE (بهترین بازی های از نظر بخش چندنفره) هم نمی رسد. شما می توانید با 24 نفر به صورت آنلاین بازی كنید و در Modeهای مختلف به خصوص در بخش Tier 1 بازی كنید. در نهایت Medal of Honor در بخش گیم پلی یك تقلید كوركورانه از Call of Duty است كه در همین تقلید هم خیلی گیج و ناقص عمل شده است.
نتیجه گیری
Medal of Honor یكی از بزرگترین بازی های ناامید كننده امسال است كه نام بزرگ سری مدال افتخار را خراب كرد و با باگ ها و ایرادهای متنوع خود بیشتر شبیه یك بازی ناتمام كار شده است. بخش تك نفره از 4 ساعت تا 6 ساعت متغیر است كه خیلی كم و خطی كار شده است. خوشبختانه EA از سمت دیگر روی عناوین Battlefield و به خصوص Bad Company خیلی خوب كار كرده است.
مقدمه:
زمین مکانی مناسب است برای زندگی انسان ها اما هر چیزی ظرفیتی دارد و روزی ظرفیت آن تکمیل میشود انسان ها ناچارند برای زندگی مکان دیگری را برای زندگی انتخاب کنندکه بی شک جایی نیست به جز کرات دیگر.این بازی در سال 2170 میلادی رخ میدهد و میتوان گفت که ادامه نسخه قبلی یعنی Guerrilla است که به وسیله نوه شخصیت بازی قبل یعنی الک میسون(Alec Mason) که داریوس میسون (Darius Mason) نام دارد ادامه میدهید.این بازی مانند نسخه قبل در مریخ انجام میشود آب و هوای مریخ به وسیله دستگاه های بزرگی به نام ترنسفورمر تبدیل به آب و هوای زمین می شودو اینگونه انسان ها می توانند در آنجا زندگی کنند.
گرافیک:
این بازی با موتور بازی سازی2.5
Geo
metry
Mod
ification ساخته شده است.گرافیک این بازی بسیار خوب است اما نقطه ضعف گرافیک اینجاست که محیط های بازی تکراری و یکنواخت هستند و هرچه بازی را پیش میبریم تا به محیط جدیدی برخورد کنیم باز همان محیط های تکراری را می بینیم .تخریب پذیری محیط های اطراف نیز بسیار عالی کار شده و دسته کمی از واقعیت ندارد .در زمینه طراحی سلاح ها نیز می توان گفت جزییات اسلحه ها به خوبی پیداست در این بازی سرعت فریم پایین نمی آید و این را می میتوان یکی از نقاط قوت بازی دانست سکانس هایی که دربازی بخش میشود کاملا به موقع است و همچنین دمو های بازی نیز در حد بسیار خوب است و در کل این بازی از لحاظ گرافیکی بسیار عالی است.
این ویژگی یکی از مواردی است که در حل معما هایی که دربازی به وجود می آید به درد ما می خورد.
در مورد سلاح ها این نکته قابل ذکر است که ما می توانیم با هر سلاحی موجودات را بکشیم اما بهتر است که ما با یک اسلحه خاص یک دشمن خاص را بکشیم .در نسخه قبل ما با یک بازی open world مواجه بودیم اما armageddon این ویژگی را ندارید و مراحل بازی به صورت خطی شده و باید یک مسیر خاص را برای به پایان رساندن بازی طی کرد.یکیدیگر از ویژگی های این بازی داشتن قسمت
Multiplayer
آن است که می تواند لذت چند نفره بازی کردن را به شما بدهد.در زمینه آپگرید اسلحه ها باید گفت پیشرفت چشم گیری با نسخه قبل داشته است و در کل قسمت گیم پلی یکی از بهترین بخش این بازی است.